بوي ترشي دارد. مثل بوي گوشتش. پهن گاوميش بوي ترشي دارد. مثل مزه گوشتش كه كمي ترش است. مثل ماست شبيه به پنيرش كه كمي ترش است. پهن تا قوزك پايم بالا ميآيد. دمپايي پوشيدهام. اگر مادر بداند پوست از سرم ميكند. بيرون طويله برف ميبارد. من هستم و توله گاوميش پيشاني سفيد. بزرگ كه بشود نقطه سفيد روي پيشانياش سياه ميشود. من فكر ميكنم بشود چون تا به حال گاوميش بزرگ پيشانيسفيد نديدهام. توله ماما ميكند. من اسبها را بيشتر دوست دارم. حالا زمستان است. اسبها آزاد و رها دور از خانههاشان ييلاق هستند. تابستان فصل درو كه ميشود برميگردند. حالا فقط اين توله هست. توله، گوساله، كره، نميدانم. بچه گاوميش بهتر است. دختر عمهام نيست تا بپرسم به «اين» چه ميگويند. بيرون برف ميبارد؛آرام. همهجا ساكت شده. پشت طويله شاليزار است. هيكل برنجها از زانو قطع شده، زرد شده. اگر آدم بودند سياه ميشد، بو ميگرفت. الان هم بو ميآيد؛ بوي گل. بوي پهن. بوي بچه گاوميش. توي صورتم نفس ميكشد. گرمم ميكند. زلزل به من نگاه ميكند. پشت طويله شاليزار است. پشت شاليزار رودخانه است.همان رودخانه كه تابستان اسبها را در آن ميشويند. همان رودخانه كه پل معلق چوبي دارد. بچههاي اينجا خيلي راحت از روي پل رد ميشوند. من ميمانم يكور پل. همه به من ميخندند. بچه شهري دستوپا چلفتي. بچهگاو ميش ماما ميكند. صدايش يك جوري شده. برف كه ميبارد همه صداها يك جوري ميشوند. شايد هم گوش من يكجوري ميشود. بچه گاوميش ماما ميكند. صدايش ديگر خيلي يك جوري شده. نه! بچه گاوميش نيست. مادرش دارد برميگردد خانه؛ از حياط پر از گل عمه، مستقيم ميدود سمت طويله. براي بيرون رفتن خيلي دير شده. اين ماما ميكند، آن ماما ميكند. همديگر را صدا ميكنند. چقولي مرا نكني! من كه اذيتت نكردم. مادر بچه گاوميش سرش را پايين ميآورد. شاخهايش مرا نشانه رفته. نزديكتر. نزديكتر. بخار از دماغش بيرون ميزند. مثل كارتونها. نزديكتر. چشمهايم را ميبندم. من آمادهام.
شيلنگ را برميدارم و شير آب را ميچرخانم. سعي ميكنم به ياد بياورم شام چي خوردهام. معدهام به هم ريخته. عجب بوي ترشي همه دستشويي را گرفته.
شيلنگ را برميدارم و شير آب را ميچرخانم. سعي ميكنم به ياد بياورم شام چي خوردهام. معدهام به هم ريخته. عجب بوي ترشي همه دستشويي را گرفته.