حکايت کردهاند که:
کنيزکي نزد طبيبي شد. گفت : طبيبا ! بي قرارم
طبيب گفت : بيقراريات را چه سبب؟
کنيزک به ناگاه ناز و غمزه ساز کرد.
طبيب گفت: شگفتا ! اين چه اطوار است؟
کنيزک باز بناي عشوه بگذاشت و گفت : طبيبا ! مرا جامه زيريني باشد، سرخابي رنگ. به هر هنگام که آن جامگان را به تن کنم، چنين بيقراري عايدم شود
طبيب کنيزک را نگاهي کرد و گفت : شما زنان را تازيانه بايد.
کنيزک گفت : القصه فتيش هم ما را خوش آيد.
کنيزکي نزد طبيبي شد. گفت : طبيبا ! بي قرارم
طبيب گفت : بيقراريات را چه سبب؟
کنيزک به ناگاه ناز و غمزه ساز کرد.
طبيب گفت: شگفتا ! اين چه اطوار است؟
کنيزک باز بناي عشوه بگذاشت و گفت : طبيبا ! مرا جامه زيريني باشد، سرخابي رنگ. به هر هنگام که آن جامگان را به تن کنم، چنين بيقراري عايدم شود
طبيب کنيزک را نگاهي کرد و گفت : شما زنان را تازيانه بايد.
کنيزک گفت : القصه فتيش هم ما را خوش آيد.
طبيب از کوره به در شد و تازيانه برداشت و فرياد کنان گفت : شما زنان را جلاد ببايد که معلول را علت کنيد و انتظار طبابت هم داريد
زنان را تازيانه بايد؟ باشه قبول! شما مردان را چه باید!؟؟
ReplyDeleteما مردان را باید!
ReplyDelete