Sunday, August 9, 2009

باز هوای وبلاگم آرزوست

یادم رفته بود؛ وبلاگ نویسی را. آزادتر نوشتن را. ویراستاری نکردن و چاپ کردن را. نترسیدن از پیچیده شدن مطلب را. فراموش کرده بودم می شود مطلبی نوشت که کسی نگوید به درد مجله نمی خورد. انگار حالا با پدیده عجیب و غریب و پست مدرنی رو به رو هستم که شوق بر می انگیزد و ذوق زده ام می کند. هر کاری کردم تا بتوانم وبلاگ قبلی را را نیست و نابود کنم نشد. به خانه خودم راحم نمی داد. هر چه کلید انداختیم و پس وورد وارد کردیم فایده نداشت که نداشت. این یکی را شروع می کنم و هر چقدر که دلم بخواهم شخصی می نویسم. هر چه فحش دهنم باشد را می دهم و ناز هر چیزی را هم که بخواهم می کشم. تا کور شود هر آن که نتواند دید. اما انگار آن قدر رسمی نوشته ام که محاوره را فراموش کردم. وااااای که هر که بخواند فکر می کند من لا اقل بیست، سی سال است که ژورنالیست و روزنامه چی هستم. دلم تنگ شده بود برای تحویل گرفتن خودم.

No comments:

Post a Comment